داستانک
20 مهر 1396 توسط هاجر جرفي
#داستانک ???
مجلس میهمانی بود……
پیر مرد از جایش برخاست تا به بیرون برود…
اما وقتی که بلند شد، عصای خویش را
بر عکس بر زمین نهاد…..
و چون دسته عصا بر زمین بود، تعادل کامل نداشت…
دیگران فکر کردند که او چون پیر شده، دیگر حواس خویش را از دست داده و متوجه نیست که عصایش
را بر عکس بر زمین نهاده…..
به همین خاطر صاحبخانه با حالتی که خالی از تمسخر نبود به وی گفت:
پس چرا عصایت را بر عکس گرفته ای؟!
پیر مرد آرام و متین پاسخ داد:
زیرا انتهایش خاکی است، می خواهم فرش خانه تان خاکی نشود…..
مواظب قضاوتهایمان باشیم….
چه زیبا گفت دکتر شریعتی:
برای کسی که میفهمد
هیچ توضیحی لازم نیست
و
برای کسی که نمیفهمد
هر توضیحی اضافه است
آنانکه میفهمند
عذاب میکِشند
و
آنانکه نمیفهمند
عذاب می دهند