حکایت
04 اردیبهشت 1397 توسط هاجر جرفي
خواندنی
حکایت
روزی یک زرتشتی و یک مسلمان
از مسیری در حال عبور بودند…. در حین مسیر دختر بچه ای 12 ساله را دیدند که با سبد پر از میوه مى خواهد از رودخانه عبور کند.
آن مرد زرتشتی سبد میوه را بردوش و دست دخترک را در دست گرفت و از رودخانه عبور داد.
در ادامه مسیر؛ مرد مسلمان رو به مردزرتشتی کرد و گفت:
در دین ما لمس کردن بدن جنس مخالف عملی حرام است، مگر آنکه یکی از دو طرف به سن تکلیف نرسیده باشد و یا نسبتی بین آن دو باشد .
لمس جنس مخالف سبب طغیان شهوت و سقوط به ورطه گناه است و …… مرد زرتشتی کلام او را قطع کرد و گفت:
من آن دخترک را به آنسوی رودخانه بردم و رهایش کردم، تو هنوز در ذهنت رهایش نکردی؟!
ذهن بیمار